از غم دوست در اين ميكده فرياد كشم
دادرسى نيست كه در هجر رخش داد كشم
داد و بيداد كه در محفل ما رندى نيست
كه برش شكوه برم داد ز بيداد كشم
شاديم داد غمم داد و جفا داد و وفا
با صفا منت آن را كه به من داد كشم
عاشم عاشق روى تو نه چيز دگرى
بار هجران و وصالتبه دل شاد كشم
مُردم از زندگى بى تو كه با من هستى
طرفه سرى است كه بايد بر استاد كشم
سالها مىگذرد حادثهها مى آيد
انتظار فرج از نيمه خرداد كشم
منتظرم