سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عبدالله - سئوالهای منتظر جواب

اینجا دیگه چه توجیهی میاریم؟

دوشنبه 85 دی 11 ساعت 12:31 صبح

دوباره سلام

امیدواریم عیدی که گذشت براتون روز خوب و پر برکتی بوده باشه. اما فراموش نکنیم اگه ما بخواهیم و سعی کنیم هر روزمون عید خواهد بود کما اینکه حدیث داریم (هر روزی که در آن روز گناه انجام نشه اونروز عید است)

احتمالا هر کدومتون حداقل یه خاطره از روز عید دارید مخصوصا خانمها که فکر کنم اکثرشون تا الان تو دفتر خاطراتشون هم نوشتن یا گل دخترا که تا الان باید تو وبلاگشون نوشته باشن، خب منم برام تو این روز اتفاقاتی افتاد و خاطراتی دارم اما یکی از چیز هایی که امروز دیدم خیلی برام سئوال ایجاد میکرد برا همون اومدم اینجا بنویسم(البته اشتباه نگیرید من نه خانومم نه گل دختر)

روز عید قربان

پیرزن داشت میرفت خونه بچه هاش.

تو ترمینال رو یکی از سکوها ایستاده بود با یه کیسه سفید تو دستش. خسته شده بود همینجوری وایساده بود اینور و اونور رو نگاه میکرد

یه جوون اومد جلو وکیسشو از اون گرفت و تا کنار اتوبوس به پیرزن کمک کرد

بنده خدا هم تو پایین اومدن از سکوها مشکل داشت و با نشستن میومد پایین ،از اون طرف هم برا بالا رفتن از سکو پاهاش جون نداشت و باید اون جوون زیر بغلشو میگرفت و کمک میکرد.با هر نشستن و بلند شدن هم میگفت خدایا راحتم کن. با همون مشکلات سوار اتوبوس شد و پیاده شد. دیگه نمیگم راننده ای که کرایه اتوبوس رو هم نگرفت پشت سر بچه های پیرزن و همه آدمها و اصلا در مورد خلقت آدمها چی گفت. فقط میگم که پیرزن با خوشحالی پیاده میشد و مدام میگفت خدایا شکر. اونقدر از رسیدن به خونه بچه هاش خوشحال بود که دیگه حرفای راننده رو هم نمیشنید.

فقط سئوالم اینه که اینجا دیگه چه توجیهی میاریم؟

میگیم مد اینه؟

یا اینکه این کلاسه؟

یا میگیم جامعه اینجور میطلبه؟

یا میگیم دلت پاک باشه احتیاجی به عمل نیست؟

نکنه میگیم آمریکا و انگلیس تو این قضیه دست داشتند؟

یا میگیم تو کدوم کتاب نوشته پیش اومدن این اتفاق بده؟

یا اینکه بقیه اینجورین ما گلیم؟

نمیدونم والا


نگارنده : عبدالله

پاسخهای نورانی دوستان [ جواب]


هدیه یک دوست

یکشنبه 85 دی 10 ساعت 2:51 عصر

سلام.

یکی از دوستان که من خیلی هم خدمتشون ارادت دارم و از سربازان امام زمان(عج) هستن (طلبه هستن) برام تو پست قبلی شعر زیبایی رو در مورد عرفه فرستادن که حیفم اومد شما اونو نخونید. حالا اون شعر رو اینجا مینویسم به امید اینکه من و ایشون و شما همه دور هم یه سال تو عرفات بشینیم و دعای عرفه رو بخونیم.

فرشته های آسمون، گریه کنید به حال من

موقع پرواز رسیده، اما شکسته بال من

یه مشت تو دشت عرفات، از آسمون پَرمیگیرن

میون مشعر و منا دنیا رو از سر میگیرن

یه مشت تو دشت کربلا به دشت اعلی میرسن

خوش به حال اونایی که خدمت مولا میرسن 

یه مشت تو نهر علقمه ، تا آخر شب می مونن

تنگ غروب عرفه ، روضه ی عباس میخونن

یه مشت دلا کبوتر یه گنبد طلا میشن

یه عده آزاد شده ی دست امام رضا ع میشن

آقا به فریادم برس ، خیلی غریب و بی کسم

هرچی تقلی میکنم آخر بهت نمیرسم

چقدر قشنگه این روزا ، بزم تو با خدای تو

جون هزار تا مثل من ، قربونی منای تو

یه عمره آرزو دارم ، یه شب برم به کربلا

چیزی ندارم آقا جون ، یه جون دارم نذر


نگارنده : عبدالله

پاسخهای نورانی دوستان [ جواب]


<   <<   41   42   43   44   45   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

فقط وظیفه؟؟؟
ترک تحصیل بخاطر یه لقمه نان
[عناوین آرشیوشده]