سلام بر شما ای پیامبر آخر الزمان
سلام بر شما که برگزیده الهی هستی
هرچند سلام من در برابر سلام مادرم خدیجه(س) آنگاه که از حرا باز میگشتی، بی ارزش است
هر چند سلام من در برابر سلام مولایم علی (ع) آنگاه که اولین نماز را سه نفره در مسجد الحرام به جماعت خواندید، بی ارزش است
هر چند سلام من در برابر سلام مادرم فاطمه (س) آنگاه که بین در ودیوار صدایت زد، بی ارزش است
هر چند سلام من در برابر سلام بانو زینب(س) آنگاه که در گودال قتلگاه رو به مدینه کرده صدایت کرد، بی ارزش است
اما سلامتان میکنم
هر چند آنچه دوست دارید نشدم، هر چند آبروی شما و امت مسلمان را با اعمال خود میریزم، هر چند نتوانستم باطنا به دین شما عمل کنم، هر چند که پیرو خوبی نبودم
اما سلامتان میکنم
سلامتان میکنم، سلامی از ته دل، سلامی از روی عشق، سلامی با بوی بهار
سالی دیگر شروع شد و برگی دیگر از دفتر عمر ورق خورد
کمکم کنید، کمکم کنید تا برگه جدید همچون سایر برگهها سیاه و خطخطی نباشد
کمک کنید تا وقتی پایان سال که میخواهم این برگه را ورق بزنم آنقدر بوی شما را بدهد که از دلم نیاید
مولای من! از شما میخواهم به من درد دین عطا کنید تا همواره به دنبال دارو در پی منزلگه شما باشم و هیچ درب دیگری را نکوبم.
مولای من! وقتی میخوانم درد و رنجهایی که برای حفظ و گسترش دین کشیدهای و به اعمال خود مینگرم شرمنده میشوم
مولای من! وقتی به یاد میآورم آزار و اذیتی که برای ترویج دین متحمل شدهای و به اعمال خود مینگرم شرمنده میشوم
مولای من! وقتی به یاد میآورم آن لحظه را که به اصحاب گفتی دلم برای برادرانی که من را ندیده و ایمن میآورند تنگ شده و به اعمال خود مینگرم شرمنده میشوم
مولای من! وقتی میبینم آموزههای اخلاقی که برای اصلاح ما به یادگار گذاشتهای و به اعمال خود مینگرم شرمنده میشوم
چه دردها و چه رنجها که برای دین نکشیدهای، چه ناسزاها و نارواها که برای دین نشنیدهای، چه محبتها و موهبتها که برای روی آورندگان به دین نداشتهای!
به اعمال خود مینگرم
دچار روزمرگی شدهام، در پی چیزهای کوچک و بی ارزش و کم آنچنان میدوم که گویی چیست اما در پی دین نیستم
کالایی قلیل و اندک آنچنان ذهنم را مشغول میکند که گویی چه شده است اما برای دین خود فکری نمیکنم
از شما میخواهم تا به من درد دین عطا کنید
نمیخواهم بیدرد آنقدر خوشی کنم که وقتی چشمانم باز شد جز شرمندگی در برابر شما برایم نمانده باشد
نمیدانم مرا چه شده است؟
من که میدانم شما و خاندانت را دوست میدارم، پس چرا آثار عشق ورزی را در اعمال و رفتار خود نمیبینم؟
مرا چه شده است؟
من که هر روز و شب آرزویم ظهور فرزند شماست، پس چرا آثار انتظار را در خود نمییابم؟
مرا چه شده است؟
چرا هر چه خواستهام به شما و خاندانت روی کردهام اما آنگاه که مشکلم حل شده شما را فراموش کردهام؟
مرا چه شده است؟
چرا هر دردی و هر مشکلی را برای حل و فصل بررسی میکنم اما بی دینی خود را نمیبینم؟
چرا؟
چرا برای هر چیزی احساس درد و ناراحتی دارم اما درد دین ندارم؟
تا کی نسبت به دین خود بیدرد خواهم ماند؟
تا به کی؟
نگارنده : عبدالله
هشتم ربیع الاول سالروز شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) و آغاز امامت خورشید عالم تاب مهدوی است. مهمترین مساله پس از شهادت امام عسکری(علیه السلام) مساله غیبت بوده است که پیش بینی تحقق آن در کلام معصومین و در منابع شیعه و سنی بسیار نقل شده است و امام عسکری(علیه السلام) نیز تلاش می نمودند تا مردم را بر این امر آگاه سازند و مقام الهی فرزندشان را به ایشان یاد آور شوند.
این امر درباره افکار افراد عادی دشوار می نمود اما امام(علیه السلام) به هر ترتیب، فکر غیبت را در اذهان و افکار، رسوخ می داد و به مردم می فهماند که این حقیقت را باید بپذیرند و دیگران را به این اندیشه و اعتقاد و متفرّعات آن آگاه سازند.
دوستان و طرفداران امام(علیه السلام) به وسیله مکاتبه و مراسله با ایشان تماس می گرفتند و درباره مهدی موعود از حضرتش می پرسیدند و جواب لازم و کافی را دریافت می کردند.
شیعیان وقتی اموالی را از حقوق شرعی برای امام عسکری(علیه السلام)می بردند ابتدا به محضر «عثمان بن سعید عمری» وارد می شدند او نیز که برای سرپوش گذاشتن بر فعّالیّتهای امام(علیه السلام) و برای مصلحت ایشان، تجارت روغن می کرد، پول هایی را که تحویل می گرفت در خیکهای روغن می گذاشت و دور از چشم حاکمان، برای امام می فرستاد.
از دغدغه های اصلی حاکمان عباسی در زمان امام عسکری(علیه السلام) برخورد با مساله غیبت و وجود مهدی بود که خواب از چشمشان ربوده و آنان را مجبور به انجام حرکاتی در جهت حفظ تاج و تخت خود کرده بود .
معتمد عبّاسی امام را تحت مراقبت شدیدی قرار داد، به طوری که کسی جز در شرایط ویژه ای که امام با نزدیکان خود قرار گذاشته بود، امکان تماس با آن حضرت را نمی یافت و هر آنچه که از خارج به ایشان می رسید یا به خارج می دادند، از طریق مراسله بود.
وقتی که خبر کسالت امام به گوش معتمد عبّاسی رسید، دستور داد تا خانه آن حضرت را زیر نظر بگیرند.
پس از شهادت امام نیز تفتیش و بازجویی کامل به عمل آمد و همه اثاث خانه را مُهر و موم کردند و آن گاه در صدد تحقیق و بازجویی از فرزندان امام عسکری(علیه السلام) برآمدند و به قابله ها دستور دادند که زنان را تحت معاینه دقیق قرار دهند و اگر آثار حمل در یکی از آنان دیدند به خلیفه گزارش کنند.
هراس و وحشت عبّاسیان از مهدی موعود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)نوید ظهورش را بارها داده بود و او را بزرگترین مصلح در تاریخ جامعه بشری ـ که طومار ظلم و ستم را در هم خواهد پیچید و عدالت اجتماعی را برقرار خواهد ساخت ـ معرّفی کرده بود، روز به روز بالا می گرفت.
آنان می خواستند با کشتن نسل پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)، مانع ظهور امام منتَظر گردند. امام عسکری(علیه السلام) در نامه ای به همین مطلب اشاره کرده اند:
«پنداشته اند با کشتن من، نسلم را قطع خواهند کرد و حال آن که خداوند خواسته آنان را تکذیب کرده است و سپاس خدای را که مرا از جهان نَبُرْد تا آن که جانشین و امام بعد از من را نشانم داد. او در خلقت و اخلاق، شبیه ترین کس به پیامبر اکرم است. خداوند او را در دوران غیبت حفظ میکند، سپس او را ظاهر میسازد تا زمین را پس از آن که پر از ظلم و ستم شده باشد، سرشار از عدالت و برابری کند.»
نگارنده : عبدالله
لیست کل یادداشت های این وبلاگ