سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تجدید خاطره وبلاگی از آیت الله مجتهدی - سئوالهای منتظر جواب

تجدید خاطره وبلاگی از آیت الله مجتهدی

دوشنبه 86 دی 24 ساعت 8:16 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام
به اطلاع همه دوستان میرسونم که در سوگ از دست دادن پدری مهربان و دلسوز در سوگ نشسته ایم.
هی فکر کردم از کجا بنویسم اما دل و دماغ ندارم. حالم خوب نیست.
یادم افتاد تو همین وبلاگ نامه‏ای به آیت الله مجتهدی تهرانی نوشته بودم که تصمیم گرفتم برای زنده شدن خاطرات دوباره بذارمش تو وبلاگ. یادتونه نامه رو؟


 

+ به بهانه هفته معلم

جمعه 14 اردیبهشت 1386 ساعت 12:55 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

استاد بزرگوارم سلام

هفته ای که گذشت هفته معلم بود و یاد شما در دل من شعله ور تر میشد. همیشه به یادتان هستم اما از سیه رویی نمیتوانم نزدیک شما بشوم. هر وقت هرجا سخن از معلم شود یاد شما می افتم چرا که معلم یعنی همچون شمایی که همچونی منی را از شقاوت به سعادت هدایت کند. تا سخن از هفته معلم شد سراغتان را گرفتم اما شنیدم که این هفته بر سر درس نیامده اید و برای عمل جراحی آخر هفته استراحت میکنید، از روی استرس و دل نگرانی دستم به قلم نمیرفت مانند آن لحظاتی که وسط درس میگفتید «من دیگر آخر کارم است » و قلم بر دستانم سنگینی میکرد و قلبم به سمت سکون میرفت و دیگر نمیتوانستم ادامه نصایحتان را بنویسم.

استاد بزرگوار! امیدوارم به سرعت بهبودی کامل پیدا کنید تا شاگردان نورانی مکتب علمیتان بتوانند از فیض وجود شما بهره مند گردند. هرگز یادم نمیرود آن لحظه ای را که برای اولین بار در حیاط مسجد دیدمتان. من در حیاط در انتظار مصاحبه نشسته بودم برای ورود به مکانی که تا به حال مثل آن را ندیده بودم و شما از شبستان مسجد خارج شدید با ابهت و عظمت ولی حضورتان برای من علاوه بر ابهت و عظمت خیلی گرم و دلنشین بود گویا پدر چندین و چند ساله ام را دیده ام. در آن لحظه برایم قابل باور نبود منی که از زشتی باطن دورادور به شما مینگریستم و لذت میبردم روزی چنان به شما نزدیک شوم که پس از بازگشتتان از زیارت بانوی عشق و خواهر سلطان عشق مرا بوسیده و کتاب سخنانتان را به من هدیه کنید. اگر در  آن روز کسی از آینده و از چنین واقعه ای خبرم میداد شاید از هیجان سکته میکردم.

آری چه خوش گفته اند اهل بیت عصمت و طهارت که معلم پدر ماست و من این را در مورد شما به یقین صادق یافتم چرا که از عصبانیتتان ناراحت شده و از مزاحها و خنده هایتان شاد شاد می شدم.

یادش بخیر، چه دوران خوشی بود آن زمان که روزانه چهره نورانی شما را زیارت میکردم و انرژی میگرفتم! آن زمان که دست نورانی شما را می بوسیدم و انرژی میگرفتم!

حال که آزمایشات الهی توفیق دیدار روزانه شما را از من گرفته همیشه به یادتان هستم و در یاد آن دوران خوش همچون الان اشک میریزم. کاش توفیق نصیبم شود تا دوباره بتوانم روزانه چهره نورانی شما را ببینم.

استاد عزیزم! به خدا سعی میکنم از آنان نباشم که زندگان را نادیده گرفته و به یاد مردگان مشغولند تا آخر عمر شما را به یاد دارم و برایتان دعا میکنم و همیشه به یادم هست که با نورانیتتان مرا از کثافت بیرون کشیده اید دعا کنید دوباره قلبم تیره و تار نگردد. کاش دوباره از آن دعوتنامه هایی که میگفتید برایم بیاید و بتوانم محضر شما را درک کنم چرا که به فرموده خودتان کسی را بدون دعوتنامه به آن دیار نورانی راه ندهند.

استاد دلبندم! می بینید که جز اشک و ناله چیزی ندارم چرا که از درد فراق پدری به مهربانی شما باید بمیرم. بر این امتحان الهی صبر پیشه میکنم و با پیاده کردن درسهایتان در زندگی یاد شما را در دلم زنده نگاه خواهم داشت.

چه خوش باشد که این محبت دوطرفه باشد. منتظر ثمرات دعای خیرتان و نور وجودتان در زندگی خویش هستم.

برای شما از خداوند سلامتی کامل و طول عمر در سایه وجود با برکت اربابمان ، حضرت ولی امر(عج)  از خدا مسئلت مینمایم.

به امید ظهور دولت یار  


 از تمامی دوستان و بزرگواران خواستارم برای سلامتی استاد ارجمند حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی و نیز بهبودی سایر علما همچون آیت الله حق شناس و آیت الله ضیاءآبادی دعا کنند. انشالله خدا تمامی علمای عامل مخصوصا مراجع عظام تقلید را سلامتی کامل دهد تا مردم از فیض وجودشان بهره مند گردند

نگارنده : عبدالله

 

جهت شادی روح مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی فاتحه مع الصلوات


نگارنده : عبدالله

پاسخهای نورانی دوستان [ جواب]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

فقط وظیفه؟؟؟
ترک تحصیل بخاطر یه لقمه نان
[عناوین آرشیوشده]